- بلغده کردن
- ضایع و گندیده کردن: مرغ تخم را بلغده کرد
معنی بلغده کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکتفا کردن
بسنده کردن بر به. راضی شدن خشنود شدن، اکتفا کردن کفایت کردن
تعیین کردن، تقریض
تهیه کردن بلغورساختن بلغور، سخنان بزرگ و قلمبه را پشت سر هم ردیف کردن
آشوب کردن فتنه برپا کردن
بس کردن، تمام کردن، برای مثال به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری - ۳)
Infect, Infest, Soil, Taint
заражать , загрязнять
infizieren, verunreinigen, verschmutzen
заражати , забруднювати
zarazić, zaatakować, zanieczyszczać
感染 , 侵扰 , 使弄脏 , 污染
infectar, infestar, sujar, contaminar
infettare, infestare, sporcare, contaminare
infectar, infestación, ensuciar, contaminar
infecter, infester, salir, souiller
infecteren, besmetten, vervuilen, verontreinigen
ติดเชื้อ , รบกวน , ทำให้สกปรก , ปนเปื้อน
menginfeksi, mengotori, mencemari
معلّقٌ , تدلّى , يتعلّق , علّق
संक्रमित करना , गंदा करना
להדביק , לפלוש , ללכלך , לזהם
感染させる , 襲う , 汚す
감염시키다 , 들끓다 , 더럽히다
enfekte etmek, istila etmek, kirletmek
kuambukiza, kuzalisha, kuchafua
সংক্রমিত করা , আক্রমণ করা , নোংরা করা , দূষিত করা
متاثر کرنا , گندا کرنا , آلودہ کرنا
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
Heave, Hoist, Lift